25 آبان سالگرد وفات سردار ملی ایران ، ستارخان است. او با دسیسهی مشترک سفارتهای انگلیس، تزار روس وعثمانی و فراماسونرهایی که طبق دستور و برای ناتمام گذاشتن انقلاب مشروطیت که تهران را براحتی آب خوردن به چنگ آورده بودند، بدانجا رفت و مدتی بعد و بدنبال استقبال پرشور صادقانهی مردم ایران از تبریز تا تهران و پذیرایی محیلانهی دولت فراماسونری جدید که برسر کار آمده و خود را حکومت مشروطه میخواند ، بدست نیروهای شهربانی وبه رهبری یپرم خان داشناک ، تحت محاصره قرار گرفت و با از دست دادن یاران وهمرزمان خود تیر خورد وبراثر همین زخم وفات یافت.
تشابه اسمی ، پاسخ به پیام هاوقتی به پای حرف جدا شدههای از جهنم رجوی مینشینیم سخنانی میشنویم که باورش بسیار سخت و خارج از تحمل هر انسان میباشد. طبق گزارشاتی که رها یافتگان از تشکیلات رجوی داده اند و همچنین رسانهها را در جریان قرار داده و میدهند، در تشکیلات فاشیستی رجوی افراد را با کنترل ذهن نگه میدارند.
پیرو قاتلان ستارخان، سعی در تصاحب نام او دارند.در حالیکه سه هفته از انتخابات آمریکا سپری میشود و هنوز نتیجه آن مشخص نشده و این جزو محالاتی میباشد که کشوری که ادعای دموکراسی و آزادی انتخابات را مینمود هنوز در اثبات حقانیت رای مردم و اعلام فرد منتخب مانده و در جا میزند.
اینجا خواب ها را زندانی می کنندسازمان حنیف و مسعود ؟ جمع بی ربط دو متضاد
حنیف با مظهر هرگونه شاهنشاهی و وابستگی مخالف بود ولی رجویها نه!
27/07/1399
تصور نفرمایید که هدف نویسندهی رجویست که من سخنان عمدهی او را مورد نقد قرار داده ام، میخواهد تاریخ یادمان داده و بما کمک کند که ازاین گذشته، بعنوان چراغ راه حال وآینده استفاده کنیم!
هدف او صرفا وصرفا بیان نصف ونیمهی حقایق وبعضی دیگر از قضایا که میزان صحت وسقم آن محل خدشه است و استنتاج خود خواسته بنفع مسعود ومریم است.
اساسا اگر هواداران رجوی ماکیاولیست تاریخ سرشان میشد ، نمیکردند آن کارهایی را که کردند و با وارد کردن اینهمه خسارت ، سازمان مجاهدین بوجود آمده توسط حنیف نژادها را به باند ماقیایی- سیاسی تبدیل نمیکردند.
اینها چیزهایی ازاینجا وآنجا میشنوند و درمورد مسائل تاریخی اظهار لحیه میکنند وگرنه اساسا اهل مطالعه وبحث علمیکه کاری پر زحمت است ، دربین اینها محلی ازاعراب ندارد.
بلی!
دانستههای انها ، یادماندههایی است که رجوی نشخوار کرده وهیچ بحث وفحصی درمورد سخنان بی سر وته اوبعمل نیامده که آمدنش درحد کفر والحاد بوده است!
دریکی ازاین نوشتههای زنجیرهای میخوانیم :
” …اما باز بودند قهرمانانی که وطن را در مسیری رها نکردند. دلاورانی از آذربایجان، ستارخان و باقرخان ایستادند و هزاران تیر زهرآگین تهمت و ناسزا را هم به جان خریدند و سرانجام به تیر خیانت نیز گرفتار شدند “.
اهداف قهرمانان یاد شده، کسب استقلال وآزادی وکم وبیش عدالت اجتماعی بود که توازن قوای موجود وعدم شرکت اکثریت اهالی ایران درنهضت مشروطه که روستائیان باشند وقدرت زیاد خوانین وامپریالیزم انگلیس و ارتجاع تزاریسم ووابستگان آنها مانع پیروزی آنها شد وجان عزیزشان را ازدست دادند.
با این حال این مسائل به رجوی وگماشتگان نزدیک او چه ربطی دارد که درمسیر استعمار آن زمان وخوانین ستمگر حرکت میکنند؟
با خط ومشی و اهداف پلیدی که رجویها پیش میبرند، مطمئن باشید که اگر آن شرایط مهیا باشد ، آنها نقشی مانند یپرم خان فاشیست وخوانین فراماسونری که بدون مانع ورادعی تهران را تصرف کرده و مانع ادامهی کار مشروطه خواهان وقهرمانان ملی ومردمیشدند ، بازی خواهد کرد و بهتر است که از ذکر نام این قهرمانان که تمام کارهای فرقهی رجوی دردشمنی با آرمانهای والای آنهاست ، خجالت کشیده وهندوانه زیر بغل ما فرزندان ستارخانها ندهید.
دوباره :
” نوبت آزادیخواهی به مصدق که رسید نیز با اشارت بیگانه به جنایت بیمخهای اعلیحضرت گرفتارش کردند. چه میشد کرد؟ دشمن غدار بود و راه بر آزادگان میبست. و این روش کوروش بزرگ را یادآور میساخت”.
مصدق قبل از اینکه آزادیخواه باشد، یک استقلال طلب بود وراه کسب این استقلال را درملی کردن صنعت نفت ایران میدانست که موفقیت شایانی هم بدست آورده بود که وارد شدن امپریالیزم تازه نفسی بنام آمریکا وسایر عوامل در مسائل، مانع اجرای برنامههایش شد.
امپریالیزمیکه حالا غدارتر از گذشته است وشما برای آستان بوسی او، با دیگر نیروهای ضد ملی در رقابت تنگاتنگ قرار گرفته اید!
ضمنا، کوروش ومصدق( یکی جهان گشا ودیگری استقلال طلب) دومقولهی غیر قابل جمع هستند وشما ازجعلیات تاریخیای که که بدلایلی رخ داده، سوء استفاده میکنید وگرنه حنیفها هیچ شاهی را دوست نداشتند.
سپس :
“سازمان حنیف و مسعود را اما پاسخ این بود که مرام شیخ هرچه چرکینتر و راه نیز خونینتر، پای بر عهدمان سنگینتر. و اینگونه یافتیم آنکه این راه صعب و بسیار سنگین، ما را رهنمون است. بسیاری از راه را با فدا و با چنگ و ناخن و با ایمان خود نمایان نموده است. آری ما او را یافتیم که پاسخ بر زمانه ماست “.
بازهم جواب من در مورد این افادهای که شده این است که حنیف ومسعود دو شخصیت متضادی هستند و یکسان انگاشتن آنها ظلم بزرگی در حق حنیف نژاد است.
ضمن اینکه مسعود دریکی از سخنرانیهای خود گفت که اگر حنیف زنده بود، با مریم رجوی بیعت میکرد!!!
یعنی من که درمقام خدایی قرار دارم که هیچ، حنیف از مریم هم پایین تراست!!
درادامه :
” کوروش گفت هر آنچه سرب توانستند فراهم آوردند تا ذوب نموده در شکاف کوه ریخته و راه بر دزدان ببندند و مریم گفت و میگوید هر آنچه وجدان وطندوست و هر آنچه آزادیخواه که میتوان جمع نموده تا ذوب شویم و راه حیات بر فقیه نابکار که دزد حیات ایران و ایرانی است سد کنیم… تا وطن خویش آزاد سازیم “.
چه ربطی دارد؟!
آیا مریم وکوروش از یک قماش بوده و دریک ردیف قرار دارند؟
شما با نام بردن از کوروش میخواهید که سلطنت طلبان را که رقیب خطرناکی برای خود میدانید، خلع سلاح کنید وبنا بر خصلت فرقوی تان ، میخواهید کوروش هم مال شما باشد!!!
وظیفهی هر فرمانروای کشور وامپراطوری ای، حفظ سرحدات کشور است والبته در گذشته این فرمانروایان نمایندهی تمامیقدرتمندان کشور ( اقلیت مردم) بودند ومردم درانتخاب آنها نقشی نداشت وانها کشور ومردم را بخاطر حفظ منافع طبقات حاکم میخواستند که بمعنی مردمیبودن آنها نبود والبته بعضی ازکارهایشان بنفع مردم عادی بود بدون اینکه چنین منظوری داشته باشند واین پشآمدها گریز ناپذیرند.
با استدلال شما ، آقا محمد خان قاجار قسی القلب که ایران تبدیل شده به 70 کشور را یکپارچه نمود والبته کار خوبی کرد ، چه چیزی کمتر از شاهان مورد ستایش شما دارد؟
اقدامات عمرانی شاه عباس، تقریبا درطول تاریخ ایران کم نظیر است وبا این حال او دستهی خونخواری بنام ” چی ییه ن = خامخوار” تشکیل داده بود که بدستور شاه بعضی از محکومین به اعدام را با دندانهای خود تکه تکه کرده ومیخوردند وتصور کنید که چه شکنجهی هولناکی درمورد این محکومین اعمال میشد!
بدین ترتیب میشود شاه عباس را انسان خوب ودرسطح الگو معرفی کرد ومریم دلالهی محبت را با او مقایسه نمود؟
ملاحظه میشود که مجاهدین چیزی ازعلم تاریخ نمیدانند وبا ذکر وقایعی دست به استنتاجات تاریخی زده وبرای خود حیثیتی درست میکنند که به تن شان نمیچسبد!
صابر تبریزی
همراه با چاشنی غلیظ دروغ، تکرار مکررات دوای درد مریم نیست!
قسمت دوم ونهائی
اینترلینک
مریم رجوی درادمهی پیام خود میگوید :
” آخوندها برای خروج از مخمصه سرنگونی راهحلی ندارند. آنها بیصبرانه در انتظار تغییر سیاست در آمریکا هستند و در این خیالها سیر میکنند که از این نمد برای خود کلاهی بدوزند. غافل از اینکه حالا دیگر به نقطهیی رسیدهاند که این، بالمآل بر بحرانهایشان از سر تا پای رژیم خواهد افزود و گرهی از مشکلات نظام پوسیده و فاسد ولایت فقیه باز نمیکند. همچنانکه وقتی زمان سرنگونی رژیم شاه فرا رسیده بود بهرغم اینکه تحریمیهم در کار نبود و پول و حمایت کامل آمریکا و اروپا را هم داشت، در برابر قیام مردم ایران یارای ایستادگی نداشت “.
فعلا تصور عاقلانهای برای سرنگونی حکومت به لحاظ جمیع شرایط وجود ندارد.
ضمنا، سیاستهای کلان آمریکا توسط دولت پنهان ( کارگزاران حداکثر117 شرکت انحصاری) تعیین میشود و نقش رئیس جمهور بعنوان یک پارامتر مستقل چندان تعیین کننده نیست وما این مسئله را درمورد ترامپ که گاها درمقابل این دولت پنهان سربه هوایی میکرد ودرنهایت شکست میخورد ، مشاهده کردیم.
تمام تجارب تاریخی و همچنین توازن قوای جهانی ومنطقهای نشان میدهد که سرنوشت ایران همراه به زیگزالهایی که وجود خواهد داشت، درداخل خود ایران تعیین خواهد شد و حکومتیان که اطلاعات بمراتب گسترده تری ازمن وتو دارند ، به مسئله واقف تر بوده و مطمئن باشید که کارهایی خواهند کرد تا هم مشکلات مردم را بطور تدریجی حل کنند وهم احتیاجی به سرنگون شدن نداشته باشند وازاین روست که آنها ضمن نگاهی طبیعی به تحولات خارجی ، ترجیحا درصدد انجام کارهایی برای تمشیت امور خواهند بود.
سرنگونی شاه هم خلق الساعه نبود و ماحصل تغییر دوران که بنفع اش نبود وطی تلاشهای شبانه روزی دو سالهی مردم ایران اتفاق افتاد.
تلاشهایی که بسیار گسترده بود ومثل حالا به اعتراضات مدنی پراکنده که همگرایی لازم را باهم نداشته وازقدرت تعیین کنندگی برخوردار نیستند ، نبود.
دوباره :
” به نظر ما و مردم ما زمان سرنگونی دیکتاتوری دینی فرا رسیده است. و آنچنان که مسعود رجوی یکبار از قول ویکتور هوگو گفت هیچ چیز قویتر از آرمانی نیست که زمانش فرا رسیده باشد.
سیاست مماشات دیگر تکرار شدنی نیست و دردی هم دوا نمیکند. آخوندها فراموش نکردهاند که بزرگترین ضربات در عرصه بینالمللی را از همین مقاومت در دوران دلپذیر! مماشات دریافت کردند؛ از جمله خروج سازمان مجاهدین خلق ایران و شورای ملی مقاومت و ارتش آزادیبخش از لیستهای تروریستی آمریکا و همچنین بیرون کشیدن مجاهدین از چنگال دژخیمان عراقی همین رژیم. دو ضربهیی که بعد از گذشت سالها رژیم همچنان از درد آن به خود میپیچد “.
نظر شما بجای توجه دقیق به واقعیات، به اراده گرایی موهوم متکی بوده وصائب نیست.
یعنی جریان اینطور نیست که وقتی شما با تبعیت ازتوهمات و رویاهای دست نیافتنی خود تصمیمیگرفته اید که سخت خیال پردازانه است ، جریانی مجبور به اتفاق افتادن باشد واز این حیث مسئلهی شما که صورت آن غلط است، حل نشدنی میباشد!
مماشاتی که شما همواره مطرح میکنید، طی این 40 سال تقریبا وجود خارجی نداشته که اگر داشت با تحریم اقتصادی ، تحمیل جنگ ودست زدن به انواع کودتاها وهمچنین دادن اطلاعات بشما که چه کسانی ازرهبران جمهوری اسلامیرا چگونه ترور کنید ، اتفاق نمیافتاد.
ضمنا، آمریکا نهضتهای رهائی بخش را تروریست وازنوع بدش میداند وزمانی که درعراق با شما دمخور شد، دریافت که شما ازجنس دیگری هستید و شایسته است که شما را ازلیست تروریستهای ” بد ” خارج کرده ودر لیست تروریستهای قرار دهد که ” خوب ” هستند و غالبا این نوع تروریستها ازدست سازهای خودش بوده وبا کمکهای مالی عربستان وشیوخ مرتجع دیگر تجهیز وتسلیح شده اند.
آیا شما میخواهید باین سرنوشت نکبت بار خود افتخار کنید؟؟!!
سپس :
” حرف آخر را مردم ایران میزنند. سرنوشت را پیشتازان، شورشگران و ارتش آزادیستان مینویسند. ما خود نویسندگان سرنوشت خویشتن و خلق و میهنیم “.
و بهمین جهت است که شما جایی درمعادلات داخل ایران نخواهید داشت از آنرو که ازخلق جدا شده اید.
زمانی که آن برخوردهای زشت و خصمانه را با خانوادههای اعضای خود با ممانعت از یک تماس تلفنی ویک ملاقات سادهی خانوادگی که این حق برای جانیان زندانی درایران برسمیت شناخته شده میکنید که طبعا باید نزدیک ترین اقشار خلق بشما باشند، تکلیف خود با خلق را روشن کرده وخود را ازبهره برداری هرتحولی که درداخل ایران بیافتد، خلع ید کرده اید.
پایان
صابر تبریزی
خاطرات من و مسعود نوری در العمارة عراق
علیرضا نصرالّهی،انجمن یاران ایران،پانزدهم،نوامبر ۲۰۲۰
پایان دوره آموزشی ما وقتی در قرارگاه اشرف به پایان رسید طبق تقسیم بندی مسولین پذیرش و با صلاح دید خواهران شوارای رهبری،و برادر رضا مرادی هر کدام از ما به قرارگاههای نوار مرزی فرستاده شدیم.
البته چون از قبل با قرارگاهها هماهنگ شده بود هر قرارگاه با تیم خودش آمده بود تا نیروهای خودش را ببرد،ما هم به قرارگاه شیش یا همایون تقسیم شده بودیم که سر جمع دوازده نفر بودیم.
قرارگاه همایون در جنوب عراق قرار داشت همان قرارگاهی که بعد از جنگ آمریکا به دست نیروهای انگلیسی افتاد،فکر کنم خورشید واقعأ چسبیده بود به جنوب عراق،چون واقعأ گرمای طاقت فرسا العمارة باعث میشد که ما در خیلی از تابستانها شبها کار کنیم و روزها بخوابیم.
وقتی داشتیم اشرف را ترک میکردیم واقعأ ناراحت بودم چون تازه خودم را با آن شرایط وقف داده بودم،ولی به قول خواهر فرشته یگانه،هر جابجای برکعت خودش را دارد و جابجایی سر گل مجاهد خلق هست از همین چرت و پرتها که همیشه در گوشمان میکردنند.
خلاصه الان دقیق یادم نیست ولی فکر میکنم بین هفت تا هشت ساعت در راه بودیم،وقتی به قرارگاه شیش یا همایون رسیدیم،دیدم برایمان جشن تدارک دیدند،و بعد از اینکه مختصری سلام علیک کردیم ما را به آسایشگاهی راهنمایی کردنند،و محل خواب و استقرارمان را نشانمان دادند،من آنجا مسعود را دیدم،و از انجا با هم آشنا شدیم،چون مسعود نوری شده بود مسول غیر مستقیم من،راستش من از شخصیت مسعود خیلی خوشم آمده بود،بچه خاکی و بی ریایی بود،از همان لحظه اوّل با هم به قول مجاهدین تن واحد شدیم،بعد از آن شب محل خواب و استقرار همهی ما و مسعود و چند تا دیگه از مسولین با هم شد.
از فردای آن روز هر کدام از ما با برادران ام جدید و ام قدیم چفت شدیم و کارهای اجرایی و تئوری سرنگونی را دنبال میکردیم،راستش نمیخوام برای مسعود بد شود و یا به خاطر نوشتن یک یا دو خاطره مسعود را زیر شکنجه روحی قرار دهند،ولی مسعود واقعأ مال این فرقه نبود،مسعود به نظر من اگه تا به الان بیرون نیامده فقط و فقط به خاطر اینه که شرمنده خانواده اش است و خجالت میکشه که به صورت مادرش نگاه کنه،و از شرمساری هست که به ایران برنمیگردد.
یادم هست مسعود نوری فوتبالیست خیلی خوبی بود،و همیشه برایم تعریف میکرد که قبلاً فوتبال بازی میکرده،من همیشه در تیمیکه مسعود بود بازی میکردم،چون میدونستم،تیم ما با مسعود قوی هست،ولی شخصی بود به نام خلیل کعبی این آدم شکنجه گر مجاهدین در اردوگاهای اسرای ایرانی بوده،و چون به زبان عربی مسلط بود،از اون به عنوان عراقی استفاده میکردنند،این اطلاعات را خدا رحمت کنه بهروز ثابت را اون برایم تعریف کرده بود،که قرار بود من برسم به اروپا بهروز هم بیاد ولی عجل بهش مهلت نداد،و فرقه رجوی هم از اون به عنوان طعمه استفاده کرد.
من به عنوان کسی که مسعود را به خوبی میشناسم،میخواهم بهش بگویم مسعود باور کن همهی حرفهای این فرقه دروغ است آنها قاتل همهی کسانی هستند که در طول چهل سال انقلاب ایران کشته شده اند،و قبل از انقلاب هم مسعود رجوی با گفتن جاوید شاه و غلط کردن به سواک بنیانگذاران سازمان را فروخت،همانطور که در طول جنگ تحمیلی ارتش و مردم را به صدام حسین فروخت.
مسعود جان،به خدا راه اشتباه است و مریم رجوی مدام در حال دورغ گفتن به اعضای فرقه میباشد،چون میداند اگه شماها به دنیای مجازی دست پیدا کنید،خواهید فهمید که هر آنچه تا به الان دیده و شنیده اید دورغی بیش نبوده،و دگر حاضر به ادامه راه نخواهید بود،برای همین دست شماها را از دنیا کوتاه کرده،تابا خیال آسوده خط کثیف خودش را پیش ببرد.
مسعود نوری، مادرت هر شب دست به آسمان و به درگاه خداوند التماس میکند تا بتواند صدای تو صورت تو و در آغوش گرفتن تورا ببیند،آیا به نظر تو این خواستهی زیادی هست برای یک مادر که سالیلن است فرزند،خودش را ندیده؟
مسعود جان در کدامین کتاب و آئین،آمده که خانواده یعنی وزارت اطلاعات،خانواده یعنی فساد،خانواده،یعنی دور شدن از مبارزه،به خدا که این فرقه کثیف ترین رهبران روی زمین را در خود دارد،که حتی اجازه نمیدهند که اعضای خودش با مادر،فرزند،زن،پدر،خواهر،برادر و فامیل خودش دیدن و یا حتی گفتگوی تلفنی داشته باشند،واقعاً چرا مسعود؟
فقط به یک دلیل هست،وقتی هر کدام از شما با فامیل خود دیدار و یا گفتگو داشته باشید،متوجه خیانت و جنایت این فرقه خواهید شد،و دیگه از از اسب اثری خواهد ماند و از سوار،
مسعود جان فقط میخواهم بهت بگم مادر تکرار نشدنی هست،پدر فراموش نشدنی،پس تا دیر نشده بیا و فقط برای یک بار درخواست تماس با مادرت را مطرح کن،ببین در جواب چه خواهی شنید،پس تا دیر نشده و پیش وجدان خودت شرمنده نشدی این حصار را پاره کن و بزن بیرون و نفس آزاد بکش،دوستان تو همه منتظرت هستند تا جشن آزادیت را از این فرقه دجال بگیرند،مسعود نوری به یاد همان روزهایی که باهم قدم زدیم و درد،دل کردیم بیا و به خاطر دل خانواده ات بخصوص مادرت،تصمیم بگیر و جدا شو،مسعود من فقط ازت میخوام،تا دیر نشده از حصارها بیرون بزن.
به امید آزادی تو و همهی اسیران در بند فرقه رجوی
دوست قدیمیتو افشین
بیستم آبان 1399 مریم رجوی برنامه گستردهای در قرارگاه آلبانی برگزار کرد که همزمان به صورت ویدیو کنفرانس با سایر پایگاههای مجاهدین در اروپا و آمریکا در ارتباط بود و برخی از لابیهای مجاهدین نیز در این نمایش شرکت داشتند. مراسم به مناسبت سالگرد آشوبهایی برگزار میشد که یکسال قبل، شهرهای مختلف ایران را دچار ویرانی و هرج و مرج نمود و طی آن صدها خودرو از جمله چندین آمبولانس، اتوبوس و حتی خودروی شخصی به آتش کشیده شد و به هزاران بانک آسیب وارد گردید و همچنین تمامیامکانات رفاهی و بهداشتی متعلق به مردم از قبیل سطل زباله، ایستگاه اتوبوس، باجه تلفن نابود گردید. در کنار اینها تعداد زیادی خانه و مغازه شخصی و مراکز آموزشی نیز به آتش کشیده شد. البته همه اینها در یک طرف، و ترور تعداد زیادی از مردم و نیروهای امنیتی نیز بخشی از پروژه آشوب و بلوا بود که به صورت سازمانیافته به اجرا درآمد.
خاطرات من و مسعود نوری در العمارة عراقاینجانب غلامعلی میرزایی، درجه دار سابق ارتش در سال ۱۳۵۹ به اسارت نیروهای بعثی در جنگ تحمیلی درآمدم و مدت نه سال در اردوگاههای عراق بودم .همچنان که قبلا گفتم شرایط اردوگاه و تبلیغاتی که همین فرقه در برنامههای تلویزیونی پخش میکرد ماها را فریب داد و تحت شرایطی که در اردوگاه داشتیم انتخاب کردم و از چاله به چاه افتادم. الان من که به ماهیت این فرقه در دنیای آزاد پی بردم و واقعیتهایی که در مناسات آنها بودم را بیان کردم به من مارک مزدور را زدند تا کردههای خودشان را لاپوشانی کنند. همین فرقه که شعار آزادی بیان میدهد توان شنیدن واقعیتهایی را که آنچه در این سالیان بر من گذشه را ندارد.
علت حمایت گسترده مریم رجوی از آشوب و فتنه آبان؟!عزت ابراهیم، مسعود رجوی و خاطراتی از قرارگاه اشرف اهدایی صدام حسین
صدام حسین، عزت ابراهیم الدوری و رجوی
رحمان محمدیان ، تیرانا ـ سایت نجات یافتگان از مجاهدین خلق در آلبانی ـ ایران آزادی ـ 11.11.2020
چند روز پیش خبرگزاریها فوت عزت ابراهیم الدوری معاون صدام را از قول دختر صدام و یکی از شاخههای حزب بعث را اعلام کردند.
وقتی که رجوی به قول خودش برای استفاده از امکانات بالقوه عراق بر علیه دولت ایران به عراق رفت جنگ بین ایران و عراق در جریان بود و حزب بعث به ریاست صدام حسین بر مقدرات و کل کشور و ملت عراق مسلط بودند و کسی شاید تصور نمیکرد که روزی این حزب باتمام سرانش سرنوشتی به سرنوشتی که بعدا ما شاهد بودیم دچار شود وچنین عبرت انگیز همه چیز را از دست بدهند!
عزت الدوری بنظر میرسد آخرین نفر از نفرات سرشناس این حزب باشد که توانسته بود از سیر تحولات عراق تاکنون جان سالم بدر ببرد.
بعضی نوشته اند عزت ابراهیم دست راست صدام بود ولی نمیشود اینرا دقیق دانست چراکه در برهههای مختلف افراد مختلفی را دست راست صدام معرفی کرده اند. زمانی طارق عزیز را بااین این عنوان مطرح و برخی هم طه یاسین رمضان وحتی برخی هم حسن عبدالمجید که پسر عمو وشباهت زیادی هم به صدام داشت را دست راست صدام دانسته اند. هرچه بود و هرکه بود عزت الدوری رسما وعملا و در دوران طولانی بعنوان معاون صدام معرفی و عملا هم بعد از صدام همه امور در دست اوبود.
مقصود من از این نوشته اشاره به رابطه رجوی با این افراد بود که هرروز یکی از این افراد در داخل مناسبات رجوی مطرح وبر سر زبانها میافتاد. بسته به اینکه رجوی برای دریافت جیره مزدوری به پابوس کدامیک از این افراد میرفت همان فرد در مناسبات ورد زبان و تا مدتها از محاسن و مراتبانشخص سخن گفته میشد. همه این داستانها هم از خود رجوی در میآمد که چه در نشستهای عمومیو چه در جلسات با اطرافیان خودش به تعرف و تمجید نفرات فوق مینشست و تا مدتی هم نقل محافل و نشستهای کوچکتر بود.
رجوی که بظاهر بدعوت و پادرمیانی طارق عزیز به عراق آمده بودتا مدتها میگفت که طارق عزیز سیاست مداری برجسته است واز اینکه با در ارتباط بود کلی هندوانه زیر بغل خودش میگذاشت. رجوی همیشه میگفت که ما وعراق در این همکاری سود دوجانبه داریم ولی باز نمیکرد که این سود برای هرکدام چیست! که البته الان دیگر بر کسی پوشیده نیست که صدام که با ایران درجنگ بود به یک نوچه بظاهر ایرانی که درباطن به ایران و ایرانی گری اعتقادی ندارد احتیاج داشت .
بعدها یادم هست که وقتی رجوی توانسته بود با دکتر سعدون حمادی دیدار کند کلی از او تعریف و تمجید که این فرد چقدر باسواد و از نوادر است.!
همه بیاد دارند که مثلا یک مدت طه یاسین رمضان عزیرو تعریف و تمجیدها نثار او میشد چرا که در تحویل سلاح به رجوی کمک و سفارش کرده بود. بهر حال هرزمانی یکی از سران حزب بعث مطرح میشد مثلا
عدنان خیراله و یا وزیر دفاع آنزمان سلطانهاشم و یا وزیر دفاع بعدی و…
اما در بین همه اینها عزت ابراهیم الدوری متفاوت تر از همه بود طوری که دربین افراد در مناسبات اینطور مطرح بود (و هنوز هم اگر از نفرات چه جدا شده و داخل مناسبات بپرسید همین را میگویند، چون این توی ذهنشان حک شده است)که نفر اصلی همان عزت الدوری است و مهمتر از صدام است ولی چون مساله عربیت و پان عربیسم در میان است صدام چون عرب است او را مطرح میکنند.
در بین مناسبات این حرف میچرخید که عزت ابراهیم که همان نفر اصلی دولت عراق است با برادر(مسعود رجوی) رابطه ویژه دارد و او را اخ مسعود خطاب میکند همان که ما خودمان در مناسبات میگوییم برادر مسعود ( توهم )و همین است که تا این حزب هست خیال ما راحت است. و همه هم بیاد دارند که رجوی چطور و با چه آب و تابی ماجرای دیدارش و اینکه عزت ابراهیم گفته است در جنگ اول کویت و ماجراهای بعدی آن اگر اخوان مجاهدین نبودند عراق شاید سقوط میکرد .
بیاد دارم که در یک نشستی قبل از جنگ دوم کویت وسقوط عراق رجوی داشت ماجرایی را تعریف میکرد که عزت ابراهیم به او گفته است روزی برای درگیری در قره تپه میرفته است وفقط سه تانک داشته که روی کمر شکن بودند اما در میسر اخوان مجاهدین را دیده است که با تانکها ونفربرها تمامیاماکن مهم و نقاط کلیدی را در کنترل دارند و با دشمنان عراق میجنگند و…
بعد از تفریف رجوی که فکر میکرد روزگار بهمین منوال خواهد بود قهقه سر داد و گفت: بله ما اینیم هرکس به صاحب خانه ما چپ نگاه کند ماهم هستیم . – من این صحنه را یادم هست که پیش خودم گفتم؛ این آقا مست است و نمیفهمد چی میگوید وقتی به یکی از اف جیها که باهاش رابطه خوبی داشتم اینرا گفتم گفت آها تو فهمیدی و با دستش اشاره کرد (دستش را انگاری لیوان دستش هست بطرف دهانش برد) و گفت بدجور هم زده!
البته رجوی در جایی که همه بقول خودش خودی بودن لاف میزد و زمین سفت ندیده بود، چرا که وقتی امریکا بطور جد قصد زدن عراق را کرد رجوی زرد کرده مختصات تمام قرارگاهها را به آمریکا داد (وکسی چه میداند شاید گراهای خیلی از جاهای عراق را هم داده بود)وهرگونه رابطه با عراق دوستانش را حاشا کرد که همه میدانند و نیاز به ذکر نیست که چطوررنگ عوض کرد و دنب قدرت جدید یعنی آمریکا شد و بارها همه شنیدند که میگفت حالا صاحب خانه عوض شده و صاحب اصلی این مملکت آمریکا است و بهتر است با اوباشیم و…
بهرحال چند روز پیش که خبر عزت ابراهیم الدوری را دیدم یاد آن دوران و تملقهای دستگاه رجوی از این افراد افتادم اما واقعا چه دورانی وچه سرنوشتی آن از سران حزب بعث و این همان از سرنوشت نوچه آنها رجوی و چه عبرتی !
دل بستگی رجوی به دشمنان ایران و مجاهد تاریخ دار!
“فراق: سیاستهای آمریکا اگر که میخواهد با ایران تعامل کند باید تغییر کند، یکی از این تغییرها رویکردشان در آلبانی است.”
اینترلینک
همچنانکه شاهد هستید در این روزها یکی از مهمترین اتفاقات جهان انتخابات آمریکا میباشد که توجهات زیادی را به خودش معطوف داشته است.
خیلی از حکومتهای جهان منتظر میمانند که ببینند کدام یک از احزاب موجود در آمریکا قدرت را در دست خواهند گرفت تا بتوانند سیاستهای خارجی خود را در این راستا تدوین نموده و به پیش ببرند.
با توجه به نوع حکومتی که دونالد ترامپ در کاخ سفید راه انداخته بود اغلب کشورهای جهان از شیوه حکومت داری وی ناراضی بوده و خواهان به دست گرفتن قدرت توسط او را نبودند.
ترامپ قبل از آنکه یک سیاستمدار باشد یک تاجر بود و همین امر باعث شده بود که مناسبات کشورهای جهان با آمریکا به هم ریخته شود.
بر میگردم به مسئله اصلی خودمان، یعنی رویکرد فرقه رجوی با انتخابات آمریکا. فارغ از این داستان ما در کنار این موضوع شاهد آن بودیم که فرقه رجوی چگونه از وضعیت پیش آمده سوء استفاده کرده و با فریب و نیرنگ افراد تحت اسارت خود را به باقی ماندن در تشکیلات تشویق میکند تا که به سر رسید گفته شده رجوی طاقت بیاورند.
قابل توجه دوستان، سالهاست که رجوی با همین شیوه توانسته کسانی که در داخل فرقه هستند را فریفته و در داخل نگه بدارد.
با گرفتن تعهد نامهای که در داخل آن یک تاریخ ثبت شده از افراد خواسته میشود که تا تاریخ موعود در داخل مناسبات رجوی دوام بیاورند و اگر در این تاریخ گفتههای رجوی محقق نگشت هر کسی به دنبال زندگی خودش برود.
اما به محض اینکه تاریخ گفته شده سر میرسد و تحلیلهای آب دوغ خیاری رجوی به پایان رسیده و محقق نمیشود به ترفند دیگری دست یازیده و با شیادی به میدان آمده که مگر مجاهد تاریخ دار داریم؟
مگر مجاهد برای تاریخ مشخصی به میدان میآید؟ و از این قِسم خزئبلات رجوی ساخته.
جالب است که بدانید این بار نیز مثل دفعات گذشته تیرش به هدف نخورد و تحلیلهای کشکی او خالی از آب در آمد، بلافاصله به صحنه آمده و گفت:
«با ترامپ و بی ترامپ حکومت ایران توسط جوانان شورشی و خودمان سرنگون خواهد شد.»
بسیار خب، همچنانکه مشاهده میفرمائید میشود متوجه شد که رجوی از روی کار آمدن دونالد ترامپ اساسا روی برگردانده و نا امید شده است و تا دیروز که قرار بود ترامپ حکومت ایران را تغییر و رجوی را سرکار بیاورد، اکنون این وظیفه بر عهده خود آنان گذاشته شده است.)
این شامورتی بازیهای رجوی که تمامیندارد، سیاست از این تیر تا تیر بعدی فرج است، همیشه سر لوحه فرقه رجوی بوده است، زیرا بهتر از هر کسی میداند که دیگر دوران او تمام شده است و با تعدادی آدم پیر و فرتوت هم نمیشود که خط کاری را پیش برد.
کسی که خودش را مخفی نگه میدارد و نمیخواهد در انظار جهانیان دیده شود بهتر آنکه برای همیشه گورش را گم کرده و هیچ حرفی نزند. کدام یک از کسانی که دم از رهبری گروهی را زده اند خود را مخفی کرده و نشان نمیدهند؟
همانگونه که میشود حدس زد، از این به بعد سیاستهای آمریکا اگر که میخواهد با ایران تعامل کند باید تغییر کند، یکی از این تغییرها رویکردشان در آلبانی است. برچیدن لانه تروریستی فرقه رجوی و آزاد سازی کسانی که سالهاست در اسارت آنان به سر میبرند و از دیدن خانوادههایشان محروم بوده اند. اگر «جو بایدن» میخواهد که با ایران گفتگوی سازندهای داشته باشد لاجرم باید حمایت از تروریسم را از صفحه خود حذف نموده و رویکرد عاقلانهای پیشه نماید.
این مسائل چیزهایی هستند که به زودی شاهد تغییر آنها خواهیم بود و رجوی هم باید فکر دیگری برای خود و عناصر تروریستش بکند.
یادداشت از: بخشعلی علیزاده
انتهای پیام / فراق
تعداد صفحات : 0